به وبلاگ پارسيان خوش آمدید
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, توسط saman |

alijon.blogsky 

 

 

غربت دیرینه ام را با تو قسمت می کنم
 

تا ابد با درد و رنج خویش خلوت می کنم
 

رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد
 

من در این ویرانه ها احساس غربت می کنم
 

چشمهایم خیس از باران اشک و انتظار
 

من به این دوری خدایا کی عادت می کنم ؟
 

می روم قلب تو را پیدا کنم
 

برق چشمان تو را معنا کنم
 

می روم شاید که در دشتی بزرگ
 

معنی عشق تو را پیدا کنم
 

می روم تا با نگاه گرم تو
 

این دل دیوانه را شیدا کنم
 

می روم عاشق شوم همچون نسیم
 

غنچه های عشق را تا وا کنم

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, توسط saman |

alijon.blogsky  

 

 

ای سلامم ای سرودم

 

ای نگهبان وجودم

 

ای غمم تو شادی ام تو

 

مایه آزادی ام تو

 

ای دلیل زنده بودن

 

ای سرودی صادقانه

 

ای دلیل زنده ماندن

 

جان پناهی جاودانه

 

همچو رویش در بهاران

 

مثل جان در هر بدن

 

مثل بوی عطر گل ها

 

مثل سبزی چمن

 

مثل راز شعر حافظ

 

مثل آواز قناری

 

همچو یاد خوشترین ها

 

همچو باران بهاری

 

همچو غم در اوج ماتم

 

مثل کوه غصه هایی

 

قهرمان قصه هایی

 

موطن آزاده هایی

 

همچو آواز بلندی

 

از بلندی های پاک

 

با غرور وبا گذشتی

 

با وفایی همچو خاک 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, توسط saman |

alijon.blogsky

 

 

دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود

 

تو در کنار من بشینی؟..... محال بود

 

هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود

 

چشمان مهربان تو پاک و زلال بود

 

پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری

 

با تو چقدر کوچه ی ما بی مثال بود

 

نشنید لحن عاشق من را نگاه تو

 

پرواز چشم های تو محتاج بال بود

 

سیب درخت بی ثمر آرزوی من

 

یک عمر مانده بود ولی کال کال بود

 

گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت

 

گفتی مجال نیست ولیکن مجال بود

 

یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود

 

سهم من از عبور تو رنج و ملال بود

 

چیزی شبیه جام بلور دلی غریب

 

حالا شکست وای صدای وصال بود

 

شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد

 

   اما نه با خیال تو بودم حلال بود

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, توسط saman |

alijon.blogsky 

 

 

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
 
 از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
 
 یک سینه غرق مستی دارد هوای باران
 
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
 
امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن
 
شرمنده‌ام خدایا امشب دلم گرفته
 
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
 
  باید شود هویدا امشب دلم گرفته
 
 ساقی عجب صفایی دارد پیاله تو
 
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
 
 گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
 
 فردا به چشم اما امشب دلم گرفته
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, توسط saman |

 

همچون روز روشن بر من هویداست

 

که در مسیر زندگی ات روانه خواهی شد

 

و شاید هیچگاه من در خاطرت نمانم

 

و من بی شک هر جا باشم

 

نشانی از تو دارم

 

که با تو بودن را برایم زنده می کند

 

تو می روی و من با لبخند بدرقه ات می کنم

 

من می مانم و کوله باری از احساس تنهایی

 

می مانم

 

باز هم مثل همیشه

 

اما می دانم

 

در تنهایی هم

با من هستی

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, توسط saman |

http://negarfarhoodi.persiangig.com/image/ashegh.jpg

آن که می گوید دوستت می دارم

خنیاگر غمگینی است

که آوازش را ازدست داده است.

ای کاش عشق را زبان سخن بود.

 هزار کاکلی شاددر چشمان توست

هزار قناری خاموش در گلوی من.

ای کاش عشق را زبان سخن بود.

آن که می گوید دوستت می دارم

دل اندوهگین شبی است

که مهتابش را می جوید.

ای کاش عشق را زبان سخن بود

 هزار آفتاب خندان در خرام توست

هزار ستاره ی گریان

در تمنای من.

 عشق را...

ای کاش زبان سخن بود

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, توسط saman |

 

 

خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد

 

نخواست او به منِ خسته بی‌گمان برسد

 

شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت

 

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟

 

چه می‌کنی اگر او را که خواستی یک عمر

 

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...

 

رها کنی، برود، از دلت جدا باشد

 

به آنکه دوست‌ترش داشته ... به آن برسد

 

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند

 

خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد

 

گلایه‌ای نکنی بغض خویش را بخوری

 

که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

 

خدا کند که ... نه! نفرین نمی‌کنم که مباد

 

به او که عاشق او بوده‌ام زیان برسد

 

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند که فقط زود آن زمان برسد

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, توسط saman |

کسی آمد که حرف عشقو با ما زد !
     دل ترسوی ما هم دل به دریا زد !
     به یک دریای طوفانی دل ما رفته مهمانی ...
     چه دوره ساحلش از دور پیدا نیست ...
     یه عمری راهه و در قدرت ما نیست ...
     باید پارو نزد وا داد ! باید دل رو به دریا داد !
     خودش می بردت هر جا دلش خواست ...
     به هر جا برد بدون ساحل همونجاست ...
     به امیدی که ساحل داره این دریا !
     به امیدی که آروم میشه تا فردا !
     به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره !
     به عشقی که نمی بینی شباشو بی ستاره !
     دل ما رفته مهمانی به یک دریای طوفانی ...
     باید پارو نزد وا داد ! باید دل رو به دریا داد ! 
     خودش می بردت هر جا دلش خواست ...
      به هر جا برد بدون ساحل همونجاست ...

صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 11 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.