لهجه ی گل های نیلوفر صدا كردم.
تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت
دعا كردم.
پس ازِ یك جستجوی نقره ای در كوچه های آبی
احساس تو را از بین گل هایی كه در تنهایی ام رویید
با حسرت جدا كردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم
حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی
از تنهایی وحسرت رها كردم
همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و
غمگینت حریم چشمهایم را به روی اشكی از جنس
غروب ساكت و نارنجی خورشید وا كردم
نمی دانم چرا رفتی؟
نمی دانم چرا ، شاید خطا كردم
و تو بی آن كه فكر غربت چشمان من باشی
نمی دانم كجا ، تا كی ، برای چه ،
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می
بارید
نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم و عادت پروانگی مان
باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا
كردم...!!.

دکتر مجتبی کاشانی استاد بزرگ مدیریت و شاعری خوش ذوق بود . حیف آنقدر نبودیم که محضر ایشان را به درستی درک کنیم ... عاشق بود و ماند و رفت ...
عشقبازی به همین آسانی است...
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کارهمواره باران با دشت
برف با قله کوه
رود با ریشه بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمه ای با آهو،برکه ای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
وشب و روز و طبیعت با ما
عشقبازی به همین آسانی است...
شاعری با کلماتی شیرین
دست آرام و نوازش بخش بر روی سری
پرسشی از اشکی
وچراغ شب یلدای کسی با شمعی
و دل آرام و تسلا
و مسیحای کسی یا جمعی
عشقبازی به همین آسانی است...
که دلی را بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حراج کنی
رنج ها را تخفیف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
وبپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آنها بزنی
مشتری هایت را با خود ببری تا لبخند
عشقبازی به همین آسانی است...
هر که با پیش سلامی در اول صبح
هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری
هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
نمک خنده بر چهره در لحظه کار
عرضه سالم کالای ارزان به همه
لقمه ی نان گوارایی از راه حلال
و خداحافظی شادی در آخر روز
و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا
و رکوعی و سجودی با نیت شکر
عشقبازی به همین آسانی است...
همیشه ازاین روز میترسیدم
اما تو خود خوب میدانی که تنهایی من تمامی ندارد
و تو برای دل من آمدنی نیستی
و اینها همه خواب و خیال و رویایی بیش نبود
اگر قرار به آمدنی بود تا به امروز آمده بودی و پایانی بودی برای تمام شبهای بی کسی ام
روزهای سختی را پشت سرگذاشتم و پیش رو دارم
اما حال میدانم که دیگر كسی را ندارم که منتظرش بمانم و دنیا هرروز و هرشب به انتظار تو تمام شود
خسته ام خستهه
عاشقو مجنونت شدم...نخونده مهمونت شدم...کلی پریشونت شدم ... اما بازم نیومدی! قهوه ی فنجونت شدم ...شمع تو شمدونت شدم....خاک تو گلدونت شدم اما بازم نیومدی! برف زمستونت شدم... رسوا و حیرونت شدم... چک چک ناودونت شدم... اما بازم نیومدی! افتابو بارونت شدم ...اشکال غلتونت شدم...عطر گلابدونت شدم... اما بازم نیومدی! ماه تو عیونت شدم...خرابو ویرونت شدم...گل گلستونت شدم ... اما بازم نیومدی! سه ماه تابستونت شدم...الوند و کارونت شدم...دشتای ایرونت شدم... اما بازم نیومدی! دنا و هامونت شدم... نزدیک تر از جونت شدم...رگت شدم،خونت شدم... اما بازم نیومدی! خادم و در مونت شدم... اسیر زندونت شدم...گلاب کاشونت شدم... اما بازم نیومدی! یه جوری مدیونت شدم...سنگ خیابونت شدم...راهیه میدونت شدم... اما بازم نیومدی! تو سختی آسونت شدم... تو دردا درمونت شدم...ناجی پنهونت شدم... اما بازم نیومدی! لباسو سامونت شدم ...سارق ایمونت شدم...چشمای گریونت شدم.... اما بازم نیومدی! لبای خندونت شدم....گشنه شدی نونت شدم...اب فراوونت شدم... اما بازم نیومدی! همیشه ممنونت شدم...من نی چوپونت شدم...آب تو بیابونت شدم... اما بازم نیومدی! شعرای ارزونت شدم...عمری غزل خونت شدم ... تسلیمه قانونت شدم... اما بازم نیومدی! کشته ی مژگونت شدم... هلاک چشمونت شدم...رفتم و قربونت شدم... اما بازم نیومدی!
نم نم بارونت شدم اما بازم نیومدی!