نوع اول دختر ها:دسته پیرو امام
(درصد فراوانی 000000001/0)
ظاهر:این نوع دختر ها معمولا
1)دارای سیبیل(تو مایه های محمد خان قاجار) و ریش جوری فكر میكنی ریش گزاشته
2)97 درصدوش عینك دارن و چشماشون بالای 25 (یعنی تو مایه های چشم وزق)
3)همشون چادری هستند و اگر هم مانتویی باشن یه مانتویی دارن كه سه برابر رضا زاده با باباش توش جا میشه
4)مقنعه دارن خفن جوری كه از جلو فقط دماغ و از كنار نصف دماغ پیداست
5)معمولا ابرو هاشون به هم پیوسته است جوری كه فكر میكنی یه ابرو دارن و قطر ابروشون از قطر صورتشون بیشتره
و به خاطر پوشش غیر قابل نفوذ انها از بقه اجزای صورت خبری در دست نیست
ادامه مطلب...
هروقت به موبایل شما زنگ زد و مشغول تعریف کردن وقایع روزانه اش بود(که معمولا این کار را با افزایش شاخ و برگ و با آب و تاب دادن به آن انجام میدهد) صحبت هایش را قطع کرده و اعلام نمایید که پشت خطی دارید و لطف کند و 1 ساعت دیگر تماس بگیرد !
هر وقت خواستید وی را سوار ماشین کنید با استفاده از عطر زنانه مادر و یا خواهر محترمتان فضای ماشین را عطر آگین کنید و هنگامی که ازتان پرسید این بوی چیست شروع به تناقض گویی کنید تا تصور کند رقیب دارد!(مسلماً این عمل بسیار غیر انسانی است و تنها در صورتی این کار را انجام دهید که مطمئن شوید بعد ها ناحیه ای از وجود شما به نام وجدان شروع به خارش و درد نخواهد کرد)
دائماً اسم وی را اشتباهی صدا کنید (مثلاً اگر اسمش سارا است او را شیما صدا بزنید تا هر گونه امکان اشتباه اعم از لپی و ... به ذهنش خطور نکند و به شک بیفتد که رقیب دارد).اگر هم پرسید شیما کیست بگویید دوست دختر قبلی ام که تیریپی لاو گونه با او داشتم !
مدام به طرز لباس پوشیدن وی گیر دهید .مثال:
شما- این چه شلواریه؟چرا اینقدر کوتاهه؟مگه بابات پول نداره واست شلوار بخره؟
دوست دخترتان: کجای شلوار من کوتاهه ؟تا سر قوزک پام اومده!
شما- بد تر!این چه وضع لباش پوشیدنه؟چرا مثل قرون وسطی تیپ میزنی؟الان همه شلوار کوتاه میپوشند تو چرا مثل زنای 70 ساله لباس پوشیدی؟!؟!؟!
(البته لازم به ذکر است که زنان 70 ساله در صورتی که در قید حیات باشند هرگز شلوار نمی پوشند و به دلیل کهولت سن و نزدیک بودن به زمان فسیل شدن فقط دامن می پوشند.دلیلش رو هر وقت 70 ساله شدید می فهمید!)
از یک هفته قبل از تولد تا یک هفته بعد از تولدش مفقود الاثر شوید و در دسترس نباشید و هنگامی هم که از شما درخواست هدیه نمود به وی بفرمایید:مگه من و تو واسه هدیه دوست شدیم؟مهم اینه که قلبامون پیش همدیگه باشه که هست!(لازم به ذکر است در سایر اعیاد سال از قبیل ولنتاین، سالگرد دوستی،روز عید نوروز و .... نیز همین عمل را انجام دهید)
هنگامی که با او قرار دارید یک پاکت مگنا(Magna) گازوییلی خریداری نموده و مانند اگزوز ماشین دائماً از خودتان دود متصاعد کنید در ضمن دود تهوع آور سیگارتان را نیز مرتباً به سمت وی حواله دهید
هر وقت با او بیرون میروید مانند انسانهای چشم چران مدام به لنگ و پاچه دختران مردم نگاه بیفکنید
ادامه مطلب...
. هرگز بینی هایشان عمل کرده نیست.
2. موهایشان خدادادی طلائی است و مادر زادی مش دارد.
3. پاپا جانشان خیلی پولدار است و هرگز نشده چیزی بخواهند و برایشان تهیه نشود.
4. وقتی از کنار هم رد می شوند هرگز به هم چپ چپ نگاه نمی کنند.
5. تمام زیور آلاتشان طلا و جواهرات اصل است.
6. هیچ آدرسی را بلد نیستند چون همیشه با آژانس این ور آن ور می روند.
7. همیشه برای تو یک ساعت بیشتر وقت ندارن.
8. تا قبل از ازدواج هرگز ابروهایشان را بر نمی دارند.
9. همیشه تو اولین نفری هستی که باهاشون دوست شدی.
10. هر وقت باهاشون دوست شدی دو نفر خواستگار پولدار دارن که منتظر جواب وایسادن.
11. بدون اجازه خانواده شان هیچ جایی نمی روند.
12. همیشه سر به زیر هستند و اصلا به هیچ غریبه ای نگاه نمی کنند.
13. وقتی باهاشون دوست شدی هفته دوم باید بروی خواستگاری.
14. بعد ازدواج معلوم می شود که خانه پدرشان بنز الگانس داشتند و الان حرام شده اند.
15. رنگ سبز و آبی چشمهایشان طبیعی است نه لنز.
16. عاشق مادر شوهرانشان هستند.
17. قبل از ازدواج فقط به فکر ازدواج هستند ولی بعدش به ازدواج نکرده ها می گویند شوهر نکنید.
18. همیشه مادرشان به شوهرشان خیلی محبت می کند اما حیف که شوهره درک نمی کنه!
19.تو کلاس به جز درس به هیچی فکر نمیکنن:
این داستان چیزیو جز زرنگی آقا پسرا نمیرسونه......
حتما بخون
پسرکی به مامانش گفت، من واسه تولدم دوچرخه می خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟
بابی گفت، آره. مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
نامه شماره یک
سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستار تو
بابی
ادامه مطلب...
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود البته فرشته ها هم بودن
خدا تصمیم گرفت یه مخلوق بیافرینه که قدرت مافوق خودش رو به فرشته ها نشون بده اونم خلق
جنس مرد بود همون پسر خوب دوستان خدا این مخلوق بسیار باهوش و گل را آفرید
بعد از مدتی پسر به خدا گفت من شادی میخوام من پایه خنده میخوام کسی که من همیشه منو وقتی بیکارم سرگرم کنه
پیوست : این مطلب با هوشی پسر رو میرسونه چون اون موقع دنبال دلقک بوده
خوب خدا هم تصمیم گرفت یه مخلوق خلق کنه با همین خصوصیات
خداوند تصمیم گرفت به الاغ یا همون خر یه استراحت بده آخه پسر از اون خیلی کار میکشید
یه دلیل این بودیکی دیگه هم اینکه اون از نظر عقلی ناقص بوده
پس خدا خر را تغییر شکل داد و اسم یه خر را بر او نهاد
مدتی گذشت و پسر ناراحت پیش پروردگار آمد و گفت این خریتش کم است پس خدا در مغز آن مغز خر دیگری نهاد
و اسم دوخر بر او گذاشت که پسر از این موجود عجیب و خنگ بسیار شگفت زده
بود که و از خدا پرسید آیا خنگ تر از این موجود هست؟
خدا جواب داد : نه اصلا دنیا به چشم خود مانند این موجود خنگ ندیده است
اینم داستان آفرینش این موجود در پیت امیدوارم تونسته باشم به بار علمی شما مطلبی اضافه کرده باشم آقا پسرای گل
البته شاید این نکته مبهم وجود داشته با شه که چرا الان میگن دختر اینم مربوط هست
:به خریت بسیار زیاد این موجود هست به این ترتیب که اول
دو خر بعد سه خر بعد چهار خر و...... ولی پسر دید هرچی خر اضافه میکنه کفاف خریت اون رو نمیده
پس تصمیم گرفت روی اون اسم دوخر ته خر بگذاره که بهد برای راحتی به صورت دختر در اومد