سلام اي چشم باراني ! پناهم مي دهي امشب ؟ |
شبیه شعله ی آتش ، شبیه کوره ی داغ ،
تنم میان تبی ، گر گرفته میسوزد ،
غمی درون دلم ، نشسته چون کوهی ،
که میشکند ، قامتم ز سنگینی
و اشک بی رنگی ، درون چشم ترم
سوزشی به پا کرده ، گلویم از بغضی ،
گرفته و سر درد ، رها نمیکندم
کجاست مرهم دردم ؟ کجاست ناجی من ؟
|
||
|
عشق یعنی دیدنی با چشم تر
عشق یعنی یاد یک رویای نرم
عشق یعنی آخر خط بهشت
عشق یعنی آبی یه بی انتها
عشق یعنی كوله باری از نیاز
عشق یعنی یك شب پر رمز و راز
عشق یعنی بوسه ای از راه دور
عشق یعنی چون محمد پا به راه
عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه
عشق یعنی خواب من با یك خیال
عشق یعنی چشمه آب زلال
عشق یعنی دیدنی با چشم تر
دوست دارم عشق من
چه زود فراموش شدم آن زمان كه نگاهم از نگاهت دور شد ....
چه زود از یاد تو رفتم آنگاه كه دستانم از دستان تو رها شد....
مقصد من در این راه عاشقی بیراهه بود این همه انتظار و دلتنگی بیهوده بود !
با اینكه دلتنگ هستم اما چاره ای جز تحملش ندارم ،خیلی خسته ام ،
راهی جز تنها ماندن ندارم !
چه زود قصه عشقمان به سر رسید اما آن مرد عاشق به عشقش نرسید !
چه زود آسمان زندگی ام ابری شد ، دلم برای آن آسمان آبی دلتنگ است ،
كه با هم در اوج آن پرواز می كردیم و به عشق هم می خواندیم آواز زندگی را ...
آرزوی دلم تبدیل به رویا شد ، تنها ماندم و عشقم افسانه شد ...
چه زود رفتی و چشم به ستاره ای درخشان تر از من دوختی ،
اما آنگاه كه با تو بودم برای خودم همه كس بودم !
چه زود غروب آمد و دیگر طلوعی نیامد !
هرچه به انتظار آمدنت نشستم نیامدی ، هرچه اشك ریختم كسی اشكهایم را پاك نكرد،
هرچه گوشه ای نشستم و زانو به بغل گرفتم
خواستم بی خیال شوم ، بی خیالی مرا دیوانه كرد ،
چه زود گذشت لحظه های با تو بودن ، چه دیر گذشت لحظه های دور از تو بودن
باور داشته باش هنوز هم برای تو زنده ام ،
چه زود فراموش شدم آن زمان كه دلم برایت خون شد ....
تازه می خواستم با آن رویاهای عاشقانه ای كه در سر داشتم تو را خوشبخت كنم ،
همه چیز به پایان رسید!
آری وقت رفتن است...
وقت سفر کردن و دل کندن...
وقت جدایی...
پای رفتن نیست...
اما باید رفت...
رفت و مقصد را جست!
نمی دانم به کدامین سو می روم...
اما می روم...
باید ادامه داد...
هنوز مانده...
مسیر طولانی و مقصد دور...
هم شادم و هم غمگین!!!
شادم از پایان و غمگینم از پایان!!!
کوله بارم را بسته ام...
آماده ی سفر...
اما دل کندن دشوار است از عزیزان!!!
رسم روزگار این است...
جدایی از کسانی که دوستشان داری!!!
سخت است اما چاره ای نیست!
دلم برای همه تنگ می شود...
رفتن اجباریست...
ماندن بعید...
تنها باید رفت و سفر کرد!!!
تنها باید ادامه داد!!!
آری می روم...
خدا نگهدار...