به وبلاگ پارسيان خوش آمدید
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, توسط saman |

من به درماندگی صخره و سنگ

من به آوارگی ابر و نسیم

من به سرگشتگی آهوی دشت

من به تنهایی خود می مانم

من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید

شعر چشمان تو را می خوانم

چشم تو چشمه شوق

چشم تو ژرف ترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه جاریه باد تن به وارستن عمر ابدی می سپرد

تو تماشا کن

که بهاری دیگر

پاورچین پاورچین

از دل تاریکی میگذرد

و تو در خوابی

 پرستو ها خوابند و تو می اندیشی

به بهاری دیگر

به یاری دیگر

اما برای من

نه بهاری

و نه یاری دیگر

- افسوس

من و تو  دور از هم می پوسیم

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است

دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست

از سر این بام

این صحرا

این دریا

پر خواهم زد

خواهم مرد

 و غم تو این غم شیرین را

با خود به ابد خواهم برد

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, توسط saman |

یک دختر مثل یک آدامس است... جویدن طولانى هر آدامسى به جز بیمزه شدنش حاصلى ندارد

یک دختر مثل یک آدامس است... هیچ وقت آدامس نیم خورده’ کسى را به دهان نگذاید

یک دختر مثل یک آدامس است... داشتن آدامسى که نتوانى بازش کنى با نداشتنش هیچ فرقى ندارد



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, توسط saman |

موضوع را با پدر و مادرم در میان گذاشتم اما آنها با رفتنم به میهمانی مخالفت کردند. من دوست داشتم در کنار همکلاسی‌هایم باشم و در آن جشن شرکت کنم، به همین خاطر دست به دروغ‌بافی زدم. به بهانه رفتن به کلاس کنکور به میهمانی رفتم و یکی از بهترین روزهایم شد. در کنار دوستانم خوش گذراندیم و غروب همه به خانه‌هایمان رفتیم.

این دختر ادامه داد: بدبختی من زمانی شروع شد که یک روز تلفن خانه‌ام به صدا درآمد و وقتی گوشی را جواب دادم دختری مدعی شد که تصاویری از جشن فارغ‌التحصیلی دارد و گفت چنانچه پول در اختیارش قرار ندهم، این تصاویر را منتشر کرده و آبرویم را می‌برد.

ترسیده بودم، خانواده‌ام اگر پی به این موضوع می‌بردند، برایم خیلی بد می‌شد، ناچار شدم هرچه مزاحم تلفنی می‌گوید انجام دهم تا ماجرا لو نرود. از آنجایی که پولی نداشتم گردنبند طلایم را فروختم و با آن دختر قرار گذاشتم. وقتی سر قرار رفتم ناباورانه مهسا همکلاسی‌ام را دیدم . باورم نمی‌شد که این دختر دست به اخاذی زده است. عکس و فیلم‌هایم را نشان داد و با گرفتن پول همه آنها را پس نداد.

وی ادامه داد، تماس‌های مهسا ادامه داشت و به بهانه انتشار فیلم‌ها مدام از من پول می‌گرفت. دیگر از دست مزاحمت‌های وی خسته شده بودم، به همین خاطر موضوع را با خاله‌ام در میان گذاشتم. وی گفت که باید هرچه سریع‌تر از این دختر باج‌گیر شکایت کنم. پس از اظهارات این دختر نوجوان، تحقیقات ویژه برای بازداشت دختر باج‌گیر آغاز شد تا اینکه شکایت مشابه دیگری پیش‌روی بازپرس پرونده قرار گرفت.



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, توسط saman |

زنان به خوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ کنند ولی به یکدیگر می گویند

تا در حفظ آن شریک باشند !

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

مهمه که بتونی دختری رو پیدا کنی که باباش پولدار باشه،

دختری که خوش تیپ باشه، دختری که دوستت داشته باشه

ولی مهم تر از همه اینه که این ۳ تا دختر نباید همدیگر رو بشناسن !!!

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

اگر طاووس برای ناز کردن و روباه برای فریب دادن وتمساح برای اشک ریختن وکلاغ برای

قارقار کردن داشته باشی دیگر نیازی به زن گرفتن نداری !

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

همیشه پشت سر هر مرد موفق ، زنی است که نتونسته جلوی موفقیت شو بگیره !

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, توسط saman |

 

 


 
. آره یعنی نه
 2.نه یعنی آره
 3. ما با ید با هم حرف بزنیم یعنی بشین فقط گوش کن
 4. هر کار دوست داری بکن یعنی بکن ولی بعد دهنت سرویسه
 5. چقد منو دوست داری ؟ یعنی یه گندی زدم می خوام بگم
 6. دو دقیقه دیگه حاضرم یعنی دو ساعت علافی

 

 

صفحه قبل 1 ... 40 41 42 43 44 ... 84 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.